نویسنده: محمدنبی میرزایی
از بارزترین کسانی که انسانیت را در تمام مراحل تاریخی مطرح و بنای رفیع اندیشههای انسانی را پایهگذاری کردند و به ارزشهای فردی و احتماعی عینیت بخشیدند، سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) است.
او تاریکیهایی را که در مسیر حرکت معنوی و تکاملی بشریت قرار داشت با نور هدایت از میان برد و طلوع فجر هدایت را در افق دلهای جویندگان حقیقت و پویندگان طریق سعادت بشارت داد. او معلم راستینی بود که در راستای تحقق رسالت جد بزرگوارش با مبارزه و پیکار با مظاهر فساد و نابودی بیداد و بیدادگری و اقامهی مکتب ایمان و عدل، درسهای آموزنده و سرنوشتسازی را به انسانها آموخت.
آری، سالار شهیدان حسین بن علی(ع) در راه اهداف والای خویش سر داد، اما تن به ذلت نداد و با اهداء خون خود و جوانان و اصحابش خون تازهای به پیکر مصدوم اسلام منتقل کرد. آری، خون حسین(ع) بر روی خاکهای گرم و سوزان کربلا روان گردید تا در راه ستم و ستمگران خار برویاند. پیرامون ایثارگریها و جانفشانیهایش در راه اسلام کتابها نوشتهاند و شعرها سروده و مرثیهها ساخته و مجلسها برپا داشتهاند. در طول هزار و سیصد و چند سال میلیونها تن برای زنده نگاه داشتن خاطرهی آن گردهم آمده و اشک ریختهاند و در ظول بیش از سیزده قرن صدها تن شیعه و سنی و دهها تن مسیحی و پیروان کیشهای دیگر هریک به نوعی این قیام را تجزیه و تحلیل کردهاند. از جمله مؤلفین معاصری که به تحلیل و بررسی قیام امام حسین(ع) پرداخته است دکتر سید جعفر شهیدی است. در این مجال برآنم که با عنایت خداوند متعال به بررسی این کتاب بپردازم و قیام امام حسین(ع) را از دیدگاه این مؤلف بررسی نمایم.
خدایا چنان کن سرانجام کار که تو خشنود باشی و ما رستگار
روش مؤلف در تاریخنگاری
از دو روش متداولی که میان مورخان وجود دارد یعنی روش روایی(نقلی) و روش تحلیلی میتوان به این نتیجه رسید که جناب آقای شهیدی روش تحلیلی را برای کتاب خود برگزیده است. زیرا وقتی کتاب ایشان را با دقت مورد بررسی قرار میدهیم درمییابیم که ایشان در کنار نقل روایات غالباً ترکیبی، به تحلیل، تبیین و بررسی علل و نتایج آن میپردازد و اصولاً این کتاب برپایهی تحلیل، تبیین و بررسی علل و نتایج آن میپردازد و اصولاً این کتاب برپایهی تحلیل و بررسی قیام امام حسین(ع) استوار شده و لذا نیازی به شاهد مثال نمیباشد.
استفاده مؤلف از مطالعات جدید
مؤلف در مقدمهی کتاب خود ادعا دارد که تاریخ را باید با دیگر شرایط ازجمله وضع جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی سنجید.(1) او همچنین در همان مقدمهی کتاب خود ضمن تشکر و معذور داشتن مورخان گذشته که در تحقیق و تحلیل تاریخ رعایت شرایط لازم را ننمودهاند مینویسد: مورخان پیشین هرچند در ضبط وقایع کوششی بسیار کردهاند و از این جهت بر اخلاف خود حقی بزرگ دارند اما در تحلیل و تحقیق آن، چنانکه باید رعایت شرایط لازم نشده است؛ و در این باره آنان را معذور باید داشت چه این راهی است که تلاشهای علمی قرن گذشته و حاضر به روی پژوهندگان گشوده است. به هرحال چنانکه در متن کتاب آمده است اگر تاریخ اسلام با بینشی نو بررسی شود از روی بسیاری وقایع پراهمیت برداشته خواهد شد.(2)
آری، مؤلف بعد از این ادعا که تاریخ را نباید با اخبار و روایات محض نگاشت بلکه عوامل اقتصادی و اجتماعی و جغرافیایی را نیز برای نگاشتن تاریخ باید دخیل بدانیم، در مقام عمل نیز کتاب خود را بر همین اساس نگاشته است. به عنوان مثال مؤلف در گفتار پنجم کتاب خود به پیرامون جغرافیای حزیرة العرب پرداخته است و سپس این منطقه را از نظر آب و هوا مورد مطالعه قرار داده که همهی اینها نتیجهی عنایت مؤلف به علم جغرافیا بوده است. همچنین ایشان به مسائل اقتصادی مردم نیز توجه داشته است. مثلاً مؤلف در گفتار هفتم خود بعد از بیان آیهی شریفهی "ولو بسط الله الرزق لعباده لبغو فی الارض"(3) به وضعیت مالی مردم مدینه پرداخته است و مینویسد: سالی که محمد(ص) مکه را ترک گفت و مدینه را مرکز نشر دعوت خود ساخت بیشتر مسلمانان که پیش از او و با پس از وی بدین شهر هجرت کردند تهیدست بودند و در آن روزها اسلام نه سازمان مالی داشت، نه بیتالمال، نه درآمدی که هزینهی مهاجران تهیدست را فراهم سازد. انصار این مسلمانان را که جایی و مکنتی نداشتند به خانههای خود بردند و شریک زندگی خود کردند. از زندگی اصحاب صفه و تهیدستی آنان همگی آگاهند و نیازی به تفصیل ندارد. در سالهای بعد جنگهای پراکنده و متشکل سبب شد تا اندک مال و یا تعدادی چارپا نصیب جنگجویان گردد. با این درآمدها هرچند مختصر گشایشی در کار آنان پدید آمد اما چنان نبود که کفاف همگی تامین گردد.(4)
همانگونه که ملاحظه میفرمایید به وضعیت اقتصادی مردم جامعه نیز توجه داشته است. مطلب دیگر آنکه مؤلف از نظر اجتماعی و طبقاتی نیز به بررسی تاریخ پرداخته است همچنانکه در گفتار چهارم کتاب خویش نخستین دستهی مسلمانان مکه را به چهار طبقه دستهبندی میکند و مردم یثرب را نیز به چهار دسته تقسیم میکند.(5)
همچنین شایان ذکر است که مؤلف برای مطالعات جدید از کتاب برخی از مورخان غربی نیز استفادهی لازم را برده است همچنانکه خود وی در ابتدای کتاب خود مدعی این مطلب شده(6) اما ایشان در قسمت معرفی منابع تنها کتابی را که از این دسته کتابها آورده و میتوان از نویسندگان غربی(غیر مسلمان) دانست کتاب تاریخ تمدن اسلامی نوشتهی جرجی زیدان میباشد.
محرک تاریخ در قیام امام حسین(ع) از دیدگاه مؤلف
آنچه از نوشتار این مؤلف استنباط میگردد این است که مؤلف همچون ابن خلدون معتقد است که عصبیت محرک تاریخ است اما عصبیتی که به عنوان محرک تاریخ در قیام امام حسین(ع) مطرح است همان عصبیت جاهلیتی و قبیلهای میباشد که مؤلف در کتاب خود اعراب را به دو دستهی قحطانیان(یمانیان) و عدنانیان تقسیم میکند. سپس هرکدام را به تیرهها و قبیلههایی دستهبندی میکند و تمام اختلافاتی را که بعد از به خلافت رسیدن عثمان در بین مسلمین به وجود آمده را ناشی از تعصبهای نژادی و قبیلهای میداند و معتقد است که با ظهور اسلام و با ارشاد پیغمبر از راه موعظه و بستن عقد برادری و مانند این تعلیمها، تعصبهای خانوادگی موقتاً فراموش شد اما به یکباره ریشهکن نگشت زیرا دوران زندگی محمد(ص) و یاران پاکدل او آن اندازه دوام نیافت تا خوی و خلق همهی این قبیلهها را دگرگون سازند و آنان را به آیین اسلام تربیت کنند.(7)
آری، این سنت رسول الله(ص) بود که مسلمان با مسلمان برادر باشد و تنها ممیز و برتری مسلمانی بر مسلمان دیگر تقوای الهی باشد و در اسلام تعصبهای نژادی و قبیلهای از بین برود و تمام اقشار جامعه دوشادوش همدیگر و در کنار یکدیگر به آرمانی واحد نایل گردند و آن آرمان فقط و فقط جلب رضایت خداوند متعال باشد. اما صدافسوس که بعد از رحلت پیامبر(ص) و در مدت کوتاهی تمامی تعصبهای نژادی و قبیلهای بار دیگر به نقطهی اوج خود رسید و اگر مسلمانی به مسلمان دیگر کمک میکرد به خاطر دوستی قبیلهای بود و اگر مسلمانی با مسلمان دیگر میجنگید به خاطر طرفداری از قبیلهای بود نه به خاطر دین همچنانی که مؤلف به این نکته اشاره میکند و جنگی را که بین یزید و امام حسین(ع) صورت گرفته را نیز یک جنگ قبیلهای میداند(البته از دیدگاه یزید) و میفرماید: در بیتهایی که به یزید نسبت دادهاند و آن بیتها را با شعر درآمیخته است کمترین نشانی از دین و حکومت اسلامی و رعایت مصلحت مسلماناندیده نمیشود و سخن بر سر این است که تیرهای از مضریان کینهی خود را از تیرهی دیگر کشیده است و خون امویان که در جنگ بدر به دست محمد از تیرهی هاشم ریخته شد به خون شسته شد. روزی که شمر به امر پسر زیاد مامور رفتن به کربلا شد عبیدالله به او گفت: اگر پسر سعد در جنگ با حسین سستی نشان دهد تو فرماندهی لشکر را بر عهده بگیر. وی برای چهار تن از فرزندان علی(ع) که مادر آنان از بنیکلاب و از قبیلهی وی بودند اماننامه گرفت. چون به کربلا رسید این اماننامه را بر عباس بن علی(ع) عرضه کرد و عباس نپذیرفت و او و اماننامهی او را نفرین کرد. در این داستان از آغاز تا انجام آنچه نمیبینیم رعایت حدود و مقررات اسلامی است و آنچه دیده میشود حفظ سنت قبیلهای و پیوندهای جاهلی است که اسلام آن را از میان برده بود و حاکم کوفه که خود را نمایندهی امیر مؤمنان میدانست و پسر سعد و شمر هیچیک به این فکر نبودند که اگر حسین و یاران او چنانکه ایشان مدعی هستند مسلمان نیستند و باید با آنها جنگید بر پسر خواهر و پسر عمو و حتی برادر و فرزند هم نباید بخشید و اگر مسلمانند باز هم خویشاوند و غیر خویشاوند در این حکم دینی یکسانند و کشتن آنان روا نیست. پس میبینیم که با گذشت نیمقرن از رحلت پیامبر، عرب به جاهلیت دیرین خود برگشت چنانکه گویی که نه مسلمانی در این سرزمین آمده و نه برادری اسلامی وجود داشته است.(8)
مقدمات قیام امام حسین(ع) از دیدگاه مؤلف
1. امام حسین(ع) با یزید بیعت نکرده بود و حکومت او را به رسمیت نشناخته بود بنابراین هیچگونه تعهدی -شرعی یا اخلاقی- مقابل این مرد که ادعای رهبری مسلمانان را میکرد نداشت.
2. اینکه خود را برای رهبری مسلمانان از آن دو تن شایستهتر میدانست و این حقیقتی بود که گذشته از عامهی مردم آن دو مدعی امامت نیز آن را قبول داشتند.
3. اینکه امام حسین(ع) یزید را مردی فاسق، فاجر و نالایق میدانست که تنها راه توطئه و نیرنگ و تهدید و یا برخورداری از حمایت مردم شام آن هم از طریق اطاعت کورکورانه حقی را که درخور آن نیست غصب کرده است.
4. تسلط یزید بر مسلمانان و ادعای خلافت منکری بود روشن، زیرا حکومت او نه برپایهی مشورت با مسلمانان بود و نه براساس خویشاوندی با پیامبر(ص) و نه به خاطر لیاقت شخصی وی. بدین ترتیب بدعتی بود که هیچ مسلمان متدینی آن را نمیخواست.
5. کوشش برای زدودن بدعت و نابود ساختن منکر وظیفهی هر مسلمانی است و او که فرزندزادهی پیغمبر است بیشتر از هرکس در این باره وظیفه دارد.
6. تاخیر از نهی منکر هنگامی رواست که کسی قدرتی را که شایستهی چنین قیامی است نداشته باشد. به این جهت او در مدت بیست سال برابر معاویه که او نیز چون فرزندش ضایعکنندهی حقوق مسلمانان بود خاموش ایستاد. لیکن اکنون که به قدر کافی نیرو برای او آماده شده دیگر نباید درنگ کند. باید هرچه زودتر با چنین منکری به مبارزه برخیزد.
7. حسین(ع) نیز چون پدرش مرد دین بود. وی در قیام خود رضای خداوند و آسایش مسلمانان را میخواست. سیاستمداری نبود که تنها حساب بدست آوردن قدرت را داشته باشد آن هم از هر راه که ممکن گردد. دیدیم که چون مردم با علی به خلافت بیعت کردند، نخستین اقدام او برداشتن معاویه از حکومت دمشق بود و هرچند مشاوران وی به او گفتند باید این کار را چندماهی به تاخیر اندازد تا پایههای حکومت محکمتر گردد گفت: راضی نیستم معاویه یک لحظه بر مسلمانان ستم کند.
8. حسین(ع) دانسته بود که یزید به هیچوجه از او دست بر نخواهد داشت و اکنون که بیعت او را نپذیرفته و از مدینه به مکه آمده، کسانی را فرستاده استتا به هنگام حج او را ناگهان بکشند. با ریختن خون او دو منکر در جامعهی اسلامی پدید میآید: یکی اینکه حرمت خانهی خدا شکسته میگردد و در جایی که چرنده و پرنده در امان است و کسی نباید متعرض آنان گردد، پسر دختر پیغمبر را میکشند و دیگر اینکه با چنین کشتن خون او به هدر میرفت.
فراهم آمدن مجموع این مقدمات تکلیف او را روشن کرد و او باید به عراق میرفت.(9)
فلسفهی قیام امام حسین(ع) از دیدگاه مؤلف
در میان مورخان و صاحبنظران تاریخ اختلاف است که هدف و فلسفهی قیام او چه بوده و اصولاً امام حسین(ع) با این قیام به دنبال چه چیزی بوده است دراین باره بعضی دیگر معتقدند که امام برای تشکیل حکومت به سوی کوفه حرکت نموده و این گروه دوم نیز بر دو قسم میباشند. بعضی میگویند: امام با شهادت خود میخواسته فردای قیامت شیعیان و پیروانش را شفاعت کند اما آنچه مورد تایید مؤلف محترم کتاب "قیام حسین(ع)" است همان اعتقاد به امر به معروف و نهی از منکر است همان طوری که از قسمتهای مختلف کتاب استنباط میگردد و چنانچه در صفحات قبل این تحقیق نیز اشاره شد.
پینوشتها
1. قیام حسین(ع)، ص4.
2. همانجا.
3. شوری، آیه26.
4. همان، ص52.
5. همان، صص24و25.
6. همان، ص4.
7. همان،ص70.
8. همان، ص77.
9. همان، ص145.
برگرفته از سایت : http://afghanistanhistory.net